ساعت سه شبه و من از ساعت ۱۲ تا الان یه بند چند قسمت باقیمونده رو نگاه کردم تا تموم شه. محشرترین چیزی بود که در زندگیم دیدم.
خداوندا. فکرای این لحظهم، چیزی که داره توی سرم میگذره، نذار فراموشم بشه. نذار.
چقدر حرفای طولانی تری دارم. چقدر می ترسم از نوشتنشون. نمیدونم از چه روزی.
کاش دنیا همونقدر زیبا می بود که در تصورمون میگذره.
کاش دنیا همونقدر زیبا می بود که در تصورمون میگذره.
چقدر آشفتهام.