کاش که توی یه آهنگایی، یه چیزایی رو به یادگار نمی‌گذاشتم که هر سری اذیتم نکنن :)
ولی خب، من هنوز از توی پلی لیستم پاکشون نکردم. انگار که به خودم تحمیل می‌کنم یک سری عذاب رو، چون به نظرم لایق این عذاب‌ها هستم. کاش لااقل زبون گفتن «کاش لایق این عذاب‌‌ها نبودم» رو داشتم.
بله. امشب از اون شباس که حالم بده. به خاطر خیلی چیزها. مثلا کوچه‌ای که اسمش یادم نبود. یا عکسی که یادم نبود چه شکلیه.
از خیلی چیز‌ها می‌ترسم. کاش خدا به خیر کنه کاش خدا به خیر کنه. برای یک سری از افراد خیلی نگرانم. برای یک سری از افراد خیلی تاسف می‌خورم. برای یک سری از افراد ناراحتم. و برای یک سری از افراد دلتنگم.
این وسط، قضیه اینه که مدت‌هاست خودم رو دارم ایگنور می‌کنم. و این خیلی ترسناکه شاید. ولی مهم نیس برام. فکر و ذکرم شده حل شدن یک سری مشکلات یک سری آدما و گذشتنش به خیر و خوشی، که اون آدما شاید خیلی کمتر از من ازش می‌دونن.
کاش ندونسته بودم این همه‌چیز رو. اگه نمیدونستم یقینا همه‌چیز بهتر بود. به جز ایگنور کردن خودم مشکل دیگه‌ای نداشتم. 
اما خودم. به خودم حق می‌دم برای ایگنور کردن خودم. 
کاش پاییز زودتر بگذره. لااقل تکلیف خوشی و ناخوشی آدم‌هایی که ازشون حرف زدم معلوم میشه. حال خودم پیش‌کش.