نـیـان

۱۰ مطلب در آبان ۱۳۹۷ ثبت شده است

آخر قصه‌مه؟

من، یه وقتایی آرزو می‌کنم که ای کاش دلم اینقدر روشن نبود!
یه وقتایی دلم می‌خواد همه‌ی آدمای دنیا یه بار جای من زندگی می‌کردن تا این همه معجزه‌های کوچیک و بزرگی که برام اتفاق می‌افته رو ببینن! فکر می‌کنی زندگی بقیه هم اینقدر معجزه داره؟!

من همون آدمی‌ام که می‌تونه یه آن شادِ شاد باشه، ولی یه لحظه بعد غمگینِ غمگین.
زمین چه معجزه‌واره! زمان چه معجزه واره! من چه معجزه‌وارم!
+
من همه‌چیز رو خوب می‌بینم، یا واقعا همه‌چیز همین‌قدر خوبه؟!
خدایا. بینایی رو از من نگیر. دلم رو روشن نگه ندار. اون نوری که برام روشن کردی، اون نوری که خاموشش نمی‌کنی...
الان از اون لحظه‌هاست که دلم داره برات می‌ره :')

۲۶ آبان ۹۷ ، ۰۱:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیـان

برون آ، دمی ز ابر.

چیزی به زیبایی تابیدن نور خورشیدی که تا چند لحظه پیش زیر ابر بود.
خورشیدی که ندیده بودمش پیش از این.
اما حالا نور انداخته روی دستم، صورتم، مژه‌هام، کاغذای دفترم.
باز رفت زیر ابر. آخ.
+

می‌دونی، من می‌ترسم خراب کرده باشم. و می‌دونم که نمی‌بخشم خودم رو.
+

داشتن از تو قشنگه، بی‌قراری از تو دارم.


۲۵ آبان ۹۷ ، ۱۳:۲۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیـان

می‌ارزید.

فکرش رو نمی‌کردم یه روز آلبوم موسیقی متن یه فیلم رو دانلود کنم و پلی شدنش وسط آهنگام اینقدر خوشحالم کنه ؛)

ولی من عاشق این فیلمم... عاشق فضای رشت توی این فیلم... عاشق بازی «علی مصفا»م که بدون هیچ بالا و پایین و هیجانی یا شوری یا تلخی‌ای، تموم اون حسی که باید از کاراکتر بگیری رو بهت القا می‌کنه. عاشق موسیقی متنش هم هستم به تنهایی! و وای از اینکه توی آهنگای این آلبوم یه جاهایی دیالوگای فیلم هم هست!

عاشق این دیالوگام من.

[در دنیای تو ساعت چند است - کریستوف رضاعی - صبر می‌کنم]

 

 

[در دنیای تو ساعت چند است - کریستوف رضاعی - رویا]

 

 

و این که بهترینه:

 [در دنیای تو ساعت چند است - کریستوف رضاعی - وارِش]

 
۲۱ آبان ۹۷ ، ۱۳:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیـان

حسرت آزادی.

سکوت تو مثل

یه راز سربسته

بین تولد و مرگ

شناورم می‌کرد.

۱۵ آبان ۹۷ ، ۱۹:۳۵ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیـان

منت خاک درت بر بصری نیست که نیست.

امروز توی گوشم می‌خواند: بنده‌ی من! من تو را می‌کُشم که زنده‌ات کنم. چرا به این ملالت می‌گذرانی‌اش؟ چرا اشک غماز از تو برمی‌آید؟ 

به راستی محبوب من! چرا همه‌چیز این‌گونه رقم خورد؟ چرا دلم این روزها پی تو نمی‌آید؟ نه که پی تو نیاید. می‌آید. اما انگار یک طور دیگری. دلش به تو گرم است، اما نه به آن سبک که قبل‌ترها گرم بود. شاید شدتش همان است اما شکلش جور دیگری‌ست. باید مرا در آغوش بگیری. باید مرا در آغوش گرمت جای دهی. آن بنده‌ی محبوبت گفته بود: «چقدر تو به من نزدیکی و من چه‌ اندازه از تو دورم». و چقدر راست و عمیق گفته بود.
نمی‌گویم تحمل این چیزها را ندارم چون دروغ است. اما اگر بگویم کم نمی‌آورم هم دروغ گفته‌ام. و محبوب من، مگر جز تو چاره‌ی دیگری دارم؟ یا اگر داشتم سوی آن می‌رفتم؟ نه. تو به من نشان داده‌ای که در این جهان جز تو چیزی نیست که بخواهم. یعنی نباید باشد. اما محبوب من، فکر می‌کنی من از این روزها گذر می‌کنم؟ 
احساس می‌کنم سرم را در دامانت گرفته‌ای و مرا نوازش می‌کنی. خوب است. اما محبوب من! باور کن برایم کافی نیست. دلم را آرام می‌کند، اما ساکن نمی‌کند. دیگر از آن گذشته‌ام که فقط از تو نوازش بخواهم و نشانه. گرچه این‌ها خیلی خوب است، اما کاش می‌آمدی این پایین،‌ برای چند لحظه هم که شده دستم را می‌‌گرفتی و این «اهدنا صراط المستقیم»های هر روزه را مستجاب می‌کردی. برای این بنده‌ای که حالا خوب را از بد، و راست را از چپ، و جهنم را از بهشت، و آرامش را از طوفان، و شادی را از غم، و مستقیم را از کج تشخیص نمی‌دهد، چاره‌ای جز آن‌ که تو دستش را بگیری هست؟ اگر هست، نشانش نمی‌دهی؟ اگر نیست، دستش را نمی‌گیری؟

۱۱ آبان ۹۷ ، ۱۲:۵۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیـان

یادت می‌آید؟


 

[ خسرو شکیبایی - شعر «حال همه‌ی ما خوب است»]

 

سلام!

حال‌ همه‌ی ما خوب است.

ملالی نیست جز گم شدن گاه به گاه خیالی دور که مردم به آن شادمانی بی‌سبب می‌گویند.

با این همه عمری اگر باقی بود

طوری از کنار زندگی می‌گذرم

که نه زانوی آهوی بی‌جفت بلرزد و

نه این دل ناماندگار بی‌درمان.

تا یادم نرفته‌است بنویسم،

حوالی خواب‌های ما سال پربارانی بود.

می‌دانم همیشه حیاط آن جا پر از هوای تازه‌ی بازنیامدن است.

اما

تو لااقل

حتی هر وهله

گاهی

هر از گاهی

ببین انعکاس تبسم رویا شبیه شمایل شقایق نیست!

راستی خبرت بدهم!

خواب دیده‌ام خانه‌ای خریده‌ام،

بی پرده

بی پنجره

بی در 

بی دیوار

هی بخند!

بی پرده بگویمت،

چیزی نمانده است

من چهل ساله خواهم شد

فردا را به فال نیک خواهم گرفت

دارد همین لحظه یک فوج کبوتر سفید از فراز کوچه‌ی ما می‌گذرد!

باد بوی نام‌های کسان من می‌دهد.

یادت می‌آید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری؟

نه ری‌را جان

نه!

نامه‌ام باید کوتاه باشد.

ساده باشد.

بی حرفی از ابهام و آینه.

از نو برایت می‌نویسم:

حال‌ همه‌ی ما خوب است!

اما تو باور نکن.

[ سید علی صالحی ]

۱۰ آبان ۹۷ ، ۱۸:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیـان

گریزی از این ناگزیر نیست.

+ مریض‌حالی‌ام خوش نیست،

نه خواب راحتی دارم،

نه مایلم به بیداری.

+ گذر می‌کنی دختر، از این روزا هم گذر می‌کنی. پس کو اون دختر صبور و ساکت که به خودت قول داده بودی؟ قرار نبود این بی‌قراری رو تا آخرش به روی خودت بیاری. به خودت قول داده بودی نیفتی توی این دام. حالا چی شدی یهو؟ حواست هست ممکنه اشتباه کنی؟ آه. چقدر وسط تناقض زندگی می‌کنی این روزا. چقدر هر دقیقه‌ت با دقیقه‌ی بعدیت فررررق داره دختر. کاش راه گریزی بود ولی.

تو حتی نمی‌دونی منتظر چی‌ای. نترس دختر. این روزا رو از سر می‌گذرونی. نمی‌دونم تا کی قراره این حجم از استرس و هیجان و ترس و شور رو با خودت حمل کنی. ولی کجاست اون دختر صبور؟

+ با وجود همه‌ی آدمایی که این روزا از حال و احوالم خبر دارن و کمکم می‌کنن هم، هرگز توی هیچ حادثه‌ای حس نکرده بودم اینقدر تنهام. از پسش برنمیام دیگه. برنمیام. بدتر از همه‌ی همه‌اش اینکه انتظار این وضع رو از خودم ندارم. کجاست اون "من"؟ انگار رخت بربسته‌ام از خودم. انگار که از خودم سفر کرده باشم.

+ چه بی‌گدار در قلبم زبانه می‌کشی خود را،

من از تو سخت دلگیرم،

تو از که سخت بیزاری؟

+ من تا چند روز پیش خوب بودم، چی شد که یهو اینجوری شد؟

+ حواست به خدا هست؟

۰۸ آبان ۹۷ ، ۲۲:۰۸ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیـان

اما به هر تقدیر، باید تحمل کرد.

دریای آلوده،

دارد به آرامی،

کم می‌کند از من،

بسیار بودن را.

[ محسن چاووشی - آلبوم ابراهیم - همراه خاک ارّه ]


۰۲ آبان ۹۷ ، ۲۲:۴۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیـان

ما را به سخت جانی خود این گمان نبود.

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ آبان ۹۷ ، ۱۶:۳۷
نیـان

ماهی چو بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را!

ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را

اول مرا سیراب کن وانگه بده اصحاب را

امروز حالی غرقه‌ام تا با کناری اوفتم

آن‌گه حکایت گویمت درد دل غرقاب را

وقتی در آبی تا میان دستی و پایی می‌زدم

اکنون همان پنداشتم دریای بی‌پایاب را

۰۱ آبان ۹۷ ، ۰۷:۳۲ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیـان